دیکشنری
داستان آبیدیک
فرماندهی کردن
english
1
general
::
rule, command
transnet.ir
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
فرمانبرداری کردن
فرماندار
فرماندار کل
فرمانداری
فرمانداری کردن
فرمانده
فرمانده بازگردانی
فرمانده موتوری
فرمانده نظامی
فرمانده کل
فرمانده کل قوا
فرماندهی
فرماندهی فرماندهی با غربیلک فرمان
فرماندهی نظامی
فرماندهی هوافضای امریکای شمالی
فرماندهی کردن
فرماندهی کل
فرمانروا
فرمانروای مطلق
فرمانروای مقتدر
فرمانروایی
فرمانفرما
فرمانفرمای کل
فرمانی
فرمای
فرمایشی
فرمودن
فرمول آسان گوار
فرمول اسپیرمن – براون
فرمول تقریب
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید